شب های بی محتوا در گذرند
سهمگین
از گذرگاه ِ خمیده ی زمان
و بی رحم
به شمارش می ایستند ما را
برگ های جاندار ِ تقویم
خستگی ام را
لای ورق های سپید و سیاه می انبانم
استقامت را روبروی آینه می گذارم
و فصل ها را گام میزنم,
آرام
فاصله ها را گام می زنم
آرامتر
بوی خورشید می آید
از سوئی
آنچنان که قرن ها پیش
آن زمان که لمس ِ تن ِ آسمان
رؤیا نبود
آن زمان که تنهائی
تنها بود،
و به خویش می خواندیمش گاهی
تا در حیاط عاطفه مان قدم بزند
امروز ...
چه تاریک...
تاریک است امروز
و قلب زمان در خودآگاهم که می تپد
هراسناک ام
در میان ترّدد زمزمه های پریشان
باد از سوئی
ضجه زنان,
می آزارد برگ های تفکر را
و گوئی ورق های پراکنده ی زیبائی
گم می شوند
بی هیچ های و هوی,
در برگریزان احساس
چشم بر در می سایند,
پروانه های باردار
در بطن ِ ناخوش ِ طبیعت
به انتظار ِ تولدِ مرگ سای ناچار
زمان، یاران!
به سَمت ِ قیرگون می پیچد امروز!
علیرضا طبیب زادهاز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
روز های دانشجویی,به عنوان هدیه روز مادر به مادرم تقدیم
salam lotfan nazar yadeton nare...
175098 بازدید
43 بازدید امروز
128 بازدید دیروز
308 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian